کد مطلب:77689 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

خطبه 205-در وصف پیامبر و عالمان











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است.

«و اشهد انه عدل عدل و حكم فصل.»

یعنی شهادت می دهم كه به تحقیق كه خدای تعالی عادل است، عدل است فعل او و ظلمی و جبری در فعل او نیست و حاكم است و قطع و جزم است حكم او، ترددی و هزلی و لعبی و رجوعی در حكم او نیست. اما معنی عدل خدا، پس چنانكه در آخر كتاب خواهد آمد، پرسیدند از حضرت امیرالمومنین علیه السلام از معنی عدل، گفت:« عدل آن است كه متهم نسازی خدا را» و مروی است كه پرسیدند از حضرت صادق علیه السلام از عدل، در جواب گفت كه «عدل آن است كه نسبت ندهی به خالق تو آنچه را كه ملامت كرده است تو را بر آن چیز» و شكی نیست كه این حدیث مفسر كلام جد بزرگوار او است زیرا كه تهمت اسناد، فعل و یا صفت است به كسی كه نكرده باشد آن فعل را و نداشته باشد آن صفت را و شكی نیست كه افعال و اوصافی را كه خدا نهی كرده است از ظلم و جبر و شر، اسناد آن بر خدای تعالی تهمت است و خدای تعالی متصف به آن نیست. اما ظلم پس به سبب اینكه ظلم نیست مگر وضع شی ء در غیر موضعش و امساك حق از مستحقش، شكی نیست كه محتاج نشود به این ظلم مگر كسی كه ضعیف و محتاج باشد و خدای تعالی در اقصی مراتب قوت و غناست از جمیع جهات و عجزی به هیچ وجه از برای او نیست، پس محتاج به ظلم نباشد هرگز، بلكه اگر عطا كند به مستحقش حقش را، پس به فضلش باشد، زیرا كه جبری بر او نیست و اگر منع كند پس به عدلش باشد، زیرا كه مستحق نبوده است، اما مثوبات و عقوبات اخرویه، پس نیست مگر نتایج اعمال و

[صفحه 869]

احوال، بلكه نیست مگر نفس اعمال و احوال ولكن به صورت دیگر خاصه ی نشئه ی دیگر و اما وقوع شرور در عالم كون و فساد، پس چون خدای تعالی وجود صرف و خیر محض است، پس خیر باشد نه شریر و شری از او صادر نشود، نه شر محض و نه غالب و نه مغلوب بالذات، مگر شر بالعرض قلیل لازم خیرات غیر متناهیه ی عالم كون و فساد و محالست، پس وقوع آن به استحقاق خیرات عالم كون و فساد باشد، نه به غیر حق، پس ظلمی نباشد مگر از انفس مستحقین بر انفس مستحقین، چنانكه قول خدای تعالی است كه «و ما ظلمناهم ولكن كانوا انفسهم یظلمون» و اما حكم خدای تعالی، پس چنانكه مذكور شد در خطب سابقه، بر دو گونه است: تكوینی و تكلیفی و اما تكوینی و آن البته فصل و قطع و جزم است و الا لازم می آید عجز محال بر خدا و اما تكلیفی، پس بعضی از آن مطابق تكوین و جزم است و بعضی دیگر تكلیفش جزم است، نظر به مصالح و منافع و مكلف به برخلاف تكلیف مجزوم است به اختیار مكلف، تا جزم گردد تكوین عقاب بدون اجبار.

«و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و سید عباده، كلما نسخ الله الخلق فرقتین جعله فی خیرهما، لم یسهم فیه عاهر و لا ضرب فیه فاجر.»

یعنی شهادت می دهم كه به تحقیق كه محمد، صلی الله علیه و آله بنده ی او و فرستاده ی او و بزرگ بندگان اوست و هر وقتی كه تغییر داد و قسمت كرد خدای تعالی مخلوقات را در اصلاب و ارحام به دو فرقه، گردانید او را در بهترین آن دو فرقه و حظ و نصیبی نداد در اصل او زناكاری را و راه نداد در او معصیت كاری را.

«الا و ان الله قد جعل للخیر اهلا و للحق دعائم و للطاعه عصما و ان لكم عند كل طاعه عونا من الله، یقول علی الالسنه و یثبت الافئده، فیه كفاء لمكتف و شفاء لمشتف.»

یعنی آگاه باشید و به تحقیق كه خدای تعالی گردانیده است و قرار داده است از برای عمل خیر كه عبادت باشد، اهل خیر را، یعنی كسانی را كه به حسب سرشت و طینت

[صفحه 870]

پاكند چنانكه در پیشتر گذشت. و قرار داده است از برای اعتقادات حقه ی یقینیه ی دینیه، ستونها و پایه ها كه انبیاء و اوصیای ایشان باشند و قرار داده است از برای هر طاعتی حفاظ و نگاه دارندگان از ضایع شدن آن طاعت را كه ائمه ی هدی و علمای باتقوی باشند. و به تحقیق كه از برای شما در نزد هر طاعتی معینی و یاوری هست معین از جانب خدا كه آن امام و خلیفه ی بر حق است، می گوید حق را به زبانها و عبارتها و الفاظ مختلفه از برای شما و ثابت و برقرار می گرداند دلها را بر حق، یعنی به شرط پیروی او در آن، معین و امام كفایت است از برای اكتفا كننده، یعنی كسی كه اكتفا كند به حق و تجاوز نكند به باطل و شفا است از برای امراض جهل و نادانی از برای كسی كه قبول شفا و علاج كند، یعنی قبول كند قول طبیب را و عصیان نورزد از گفته ی او.

«و اعملوا ان عبادالله المستحفظین علمه، یصونون مصونه و یفجرون عیونه، یتواصلون بالولایه و یتلاقون بالمحبه و یتساقون بكاس رویه و یصدرون بریه، لایشوبهم الریبه و لاتسرع فیهم الغیبه. علی ذلك عقد خلقهم و اخلاقهم، فعلیه یتحابون و به یتواصلون، فكانوا كتفاضل البذر ینتقی، فیوخذ منه و یلقی، قد میزه التخلیص و هذبه التمحیص.»

یعنی و بدانید به تحقیق كه بندگان خدایی كه مستحفظ علم و معرفت خدایند، صیانت و محافظت می كنند از نااهل آن معارفی را كه باید محفوظ باشد، یعنی به كسی كه استعداد فهم آن را ندارد مستور می دارند و جاری و روان می گردانند چشمه های علم را، یعنی آن علمی را كه باید به مردم رسانید افاضه می كنند، مانند چشمه های جاری سهل الماخذ و وصلت و پیوند می كنند با یكدیگر به تقریب ولایت و نصرت یكدیگر، بلكه به مقدار مراتب ولایت ملاقات و دیدن می كنند یكدیگر را به سبب محبت با یكدیگر، بلكه به قدر مقامات محبت و مراد از مواصلت و ملاقات به حسب اتصال معنوی و شناسایی عقلی است. و می چشانند یكدیگر را شراب معرفت از جام سیراب كننده و بازمی گردند از یكدیگر با سیرابی از علم و معرفت و مخلوط نمی شود در معارف ایشان شكی و شبهه ای و پیشی نمی گیرد در ایشان غیبت و دوری، بلكه دائم در مقام حضورند، بر این حالت بسته است خدای تعالی خلقت و جبلت ایشان را و اخلاق

[صفحه 871]

و ملكات ایشان را پس بر نهج عقد خلقی و خلقی در مرتبه ی محبت ثابتند و به سبب عقد خلقی و خلقی در مقام وصالند، پس بوده اند در زیادتی مرتبه و مزیت قدر نسبت به مردمان، مثل زیادتی و مزیت بذر و تخم به سبب بقیه ی از بذر، در حالتی كه زبده و نخبه كرده می شود، پس گرفته می شود از جهت بذور و واگذاشته می شود تتمه را در حالتی كه ممتاز كرده است او را خالص گردانیدن او از نقائص و عیوب و پاكیزه كرده است او را امتحان و آزمودن او.

«فلیقبل امرء كرامه بقبولها و لیحذر قارعه قبل حلولها و لینظر امرو فی قصیر ایامه و قلیل مقامه، فی منزل حتی یستبدل به منزلا، فلیصنع لمتحوله و معارف منتقله.»

یعنی پس باید قبول كند و بپذیرد مرد كرامت و بزرگی را به سبب مهیا و آماده شدن از برای آن و بپرهیزد سختیها و شدائد را پیش از وارد شدن به آن و باید البته نگاه كند مرد در كوتاهی روزگارش و كمی درنگش در منزلی، تا اینكه بدل كند به آن منزل منزل دیگر را، پس باید كاری كند از برای مكان رجوع خود و از برای علامات شناسائی جای انتقال خود.

«فطوبی لذی قلب سلیم اطاع من یهدیه و تجنب من یردیه و اصاب سبیل السلامه، ببصر من بصره و طاعه هاد امره و بادر الهدی قبل ان تغلق ابوابه و تقطع اسبابه و استفتح التوبه و اماط الحوبه، فقد اقیم علی الطریق و هدی نهج السبیل.»

یعنی خوشحالی باد از برای صاحبدل سالم از غش و غل و شك و جهلی كه اطاعت كرد كسی را كه راهنمایی كند او را و دوری كرد از كسی كه به هلاكت اندازد او را و رسید به راه سلامت به سبب بینایی و شناسایی كسی كه او را بینا گردانیده است و اطاعت كردن راهنمایی كه امر كرده است او را و پیشی گرفت به راه یافتن پیش از آنكه بسته شود درهای هدی به موت و بریده گردد اسباب آن به مرگ و طلب كرد گشودن در توبه را و ازاله كرد از خود گناه را، پس ایستاده شد بر راه حق و راه نموده شد به وسط راه.

[صفحه 872]


صفحه 869، 870، 871، 872.